به گزارش پایگاه خبری تحلیلی چه خبر، “برزو نیک نژاد” نامی آشنا برای مخاطبان تلویزیون و سینما میباشد. او با ساخت سریال دردسرهای عظیم در سال ۱۳۹۳ به شهرت رسید. موفقیت دردسرهای عظیم به حدی بود که نیک نژاد سال بعد فصل دوم این سریال را هم ساخت. بعد از ساخت سریال دردسرهای عظیم نیک نژاد سراغ سینما رفت و با ساخت دو فیلم کمدی پرفروش “زاپاس” و “لونه زنبور” توانست موفقیت در گیشه را تجربه کند، فیلمهایی که نوعی طنز سالم بودند و مخاطب میتوانست همراه با خانواده آنها را ببیند. نیک نژاد با ساخت فصل دوم “ساخت ایران” حضور در شبکه نمایش خانگی را هم تجربه کرد که به نسبت فصل اول آن بسیار ضعیف بود. آثاری چون” آفتاب پرست”؛ فصل دوم سریال ” دودکش”، سریال ” باخانمان” و ” پنچری” هم نتوانستند او را به روزهای اوج برگردانند. وی سپس در چرخشی صد و هشتاد درجهای از فضای کمدی فاصله گرفت و به سراغ آثار جدی و تلخ اجتماعی رفت؛ فیلم سینمایی” ناخواسته” و ” دوزیست” و سریال نمایش خانگی ” مرداب” حاصل تجربه او در این فضاست. او در جدیدترین اثر خود سریال” از یاد رفته” را از پلتفرم فیلم نت درحال پخش دارد.
مملو از کلیشههای فیلم فارسی
سریال از همان ابتدا و در هسته فیلمنامه خود چه در قصه و چه در پرداخت شخصیتها سرشار از کلیشههای فیلمفارسی است؛ کلیشه باعث لطمه زدن به یک ژانر میشود و از ذوق بیننده میکاهد و به سلیقهاش ضربه وارد میکند.در حال حاضر بخش قابل توجهی از سریالهای عاشقانه نمایش خانگی بدلیل فقر موضوع و داستانهای جدید اینگونه هستند؛از پیدا شدن ناگهانی پدربزرگ ثروتمند گرفته تا الگوی تکراری تقابل دختر ثروتمند و پسر فقیر یا به طور کلیتر جامعه مرفه و جامعه فرودست. حضور یک داماد سرخانه و کینه توز و اختلاف او با پدر زن، رابطه عاشقانه شکست خورده به دلیل اختلاف طبقاتی، سوءاستفاده از سرمایه شرکت، آشکار شدن فساد توسط یک عنصر پاکدست و در نتیجه بالا گرفتن کشمکشهای خانوادگی همه از همان الگوهای بارها آزموده شدهاند. پرداخت دم دستی و سطحی، نبود رابطه علت و معلولی موجه میان اتفاقات داستان، ماجراهای تصنعی و فضای فانتزی و تخیلی و بدور از واقعیت داستان سبب شده این کلیشهها بیشتر در ذوق مخاطب بزند. این کلیشهها را در کنار تجملگرایی، ترویج روابط آزاد و خارج از ازدواج، شکستن چارچوب خانواده، خیانت،ریتم کند، ناسزاهای فراوان، صحنههای عرقخوری و سیگار کشیدن بیشازحد به تبعیت از فضای ولنگار شبکه نمایش بگذارید، در مییابید با یک فاجعه روبه رو هستید و نیک نژاد کهنه کار نیز در فضای نمایش خانگی همانند سازندگان دیگر تصور کرده است،درام تنها با این ابزارها معنا پیدا میکند و از روایت قصهی واقعی غافل مانده است. ابزارهایی که تماما در تقابل با فرهنگ اصیل دینی و ملی هستند.
درحالیکه در نبود نظارت،خشونت افسار گسیخته چندسالی است که به یک پتانسیل قوی برای جذب مخاطب در شبکه نمایش خانگی تبدیل شده است برخی سریال ” از یاد رفته” را عاری از این عنصر میدادند اما باید گفت گرچه از قتل و شکنجه و تجاوز در این سریال تاکنون خبری نبوده است اما خشونت کلامی و فحش ها و ناسزاهای بسیار زننده و قبیح در دیالوگهای شخصیتها بویژه نوشین و نریمان وجود دارد که ادبیات آنها را به یک لات چاله میدانی تبدیل میکند. همچنین در حالیکه وظیفه هنر و رسانه متعهد و پیشرو این است که به خانواده تقدس و جلا ببخشد و قطعاً توجه به نهاد خانواده در آثار هنری و بهویژه رسانههای تأثیرگذاری چون فیلم سینمایی یا سریال، نتیجهاش تقویت نسل آینده و ساخت ایرانی بهتر و قویتر خواهد بود اما در سریال«از یاد رفته»همچون نمونههای دیگر سریالهای شبکه نمایش خانگی خانواده به معنای منسجم و همدل و در واقع یک خانواده اصیل ایرانی وجود ندارد؛ علاوه بر خانواده نابه سامان و به هم ریخته پریسا و دعواها و حروبحثهای مداوم مادر و پدرش_ مهتاب و آرش _، شهاب نیز بعنوان فرزندی که در زندان متولد شده و پدرش اعدامی است از کودکی دربه در بوده است، امیر نیز تنها بدنبال ثروت است و خیلی راحت بعد از تقسیم ارث،پدرش را از خانه بیرون می اندازد. در واقع هسته داستان یعنی خانواده بزرگ اسماعیل ادیبی هیچ محبتی به یکدیگر ندارند و از هرفرصتی برای نشان دادن چنگ و دندان برای تصرف ثروت اسماعیل دریغ نمیکنند- یادمان بیاید جرو بحثهای مهتاب با کتایون را – از پیر تا جوان این خاندان در محیطی پرتنش و مملو از عقده بزرگ شدهاند.
علاوه بر موارد مذکور مخاطب نمیفهمد چرا اسماعیل ادیبی و نوشین در برابر اصرارهای شهاب برای فهمیدن حقیقت زندگی پدرش مثل آدم و سرراست از همان ابتدا ماجرا را برای او تعریف نمیکنند و بیهوده او را در برزخ نگه میدارند؟! چرا پریسا به یکباره عاشق شهاب میشود؟! چرا اسماعیل ادیبی با آن همه تجربه و ادعا در حالیکه دامادهایش انتخاب خود او برای ازدواج با دخترانش بوده اند، در طی این سالها آرش و بویژه بهرام را تحقیر کرده است؟! سرنوشت آن کارت بانکی ده میلیاردی که اسماعیل ادیبی در قسمت چهارم به شهاب داد و او با آن فقط یک موتور خرید چه شد؟! در این میان بجزعلاقمندی به سینامهراد و پردیس احمدیه شاید تنها اطلاع از سرنوشت آن هشتصد میلیارد گم شده و تنها شخصیت مرموز و قابل دفاع حسابدار شرکت با بازی الهام کردا سبب میشود تا مخاطب سریال را دنبال نماید.
در پایان باید گفت هدف از ساخت«از یاد رفته» همچون بسیاری از سریالهای نمایش خانگی فقط کسب درآمد و فروش است. سریالهایی که برای لذت بردن، پالایش روحی و ارتقای سطح سلیقه مخاطبان نیستند و فقط میخواهند با استفاده از بازیگران سرشناس و نوشتن دیالوگهای سطح پایین و گنجاندن داستانهای عاشقانه نخ نماشده، مخاطبان را جذب کرده و سرمایه خود را بازگردانند و نکته تأسف انگیزتر آنکه فیلمسازان موفق تلویزیونی وارد این معرکه پوشالی شدهاند تا تمام خاطرات خوبی که مخاطب از سریالهای آنها در مدیوم تلویزیون داشته است، دود شود و به هوا رود تا بار دیگر ثابت شود در فضای هنری و فرهنگی کشور متأسفانه منفعت مالی حرف اول را میزند نه دغدغه تولید یک اثر به یادماندنی و ارزشمند.
*نفیسه ترابنده
پایان/*
.

