تحریریه چه خبر – علی علیزاده| بسیاری از محققان تأکید دارند مغز انسانها عاشق «صرفهجویی در انرژی» است.
یعنی وقتی با موقعیت مشابهی روبهرو میشود، نمیخواهد دوباره تحلیل و محاسبه کند، بلکه از مسیر طی شده قبلی استفاده میکند.
از روابط عاطفی گرفته تا انتخابهای شغلی یا مالی، گاهی انسانها در چرخهای از تکرار رفتارها گرفتار میشوند. باید دانست این تکرار تصادفی نیست. ریشهاش در مغز، احساس و ناخودآگاه ماست. جایی که الگوهای پنهان رفتار بشر شکل میگیرند، به همین دلیل اگر در گذشته اشتباهی کرده باشیم، ولی مغزمان آن اشتباه را به شکل امن و آشنا ثبت کرده باشد، دوباره همان مسیر را پیشنهاد وانتخاب میکند چون برایش گذر از این مسیر راحتتر است.
چرا این مسیر راحت تر را مغز انسان انتخاب می کند؟ مغز برای بقا و صرفهجویی در انرژی طراحی شده است. وقتی با موقعیتی روبهرو میشود که قبلاً تجربهاش کرده، از همان مسیر عصبی قدیمی استفاده میکند حتی اگر منجر به اشتباه شود.
برای مغز، «آشنایی» همیشه امنتر از «تغییر» است، به همین دلیل، ناخودآگاه ما تمایل دارد به الگوهای رفتاری تکراری برگردد، چون آنها قابل پیشبینی و در نتیجه از نظر مغز، بیخطرند!
همچنین در لحظههای تصمیمگیری، بخش احساسی مغز (سیستم لیمبیک) فعالتر از بخش منطقی آن (قشر پیشپیشانی) است.
به همین خاطر، وقتی عاشق، عصبانی یا نگرانیم، تصمیمهایمان بر اساس احساس گرفته میشود، نه عقل! ما انسانها در فرایند انتخاب و تصمیم و اجرا اغلب «احساس آشنا» را بر می گزینیم نه «نتیجه درست» را، به این دلیل که احساس آشنا، حس کنترل و امنیت میدهد، حتی اگر اشتباه باشد.
بطور مثال زیگموند فروید می گوید: تا زمانی که ناخودآگاه را آگاه نکنیم، آن را سرنوشت مینامیم.
بدین ترتیب ناخودآگاه ما تمایل دارد زخمهای حلنشده را دوباره تکرار کند تا شاید این بار آنها را درمان کند. برای همین ممکن است فردی که در کودکی طرد شده، در بزرگسالی ناخودآگاه جذب روابطی شود که همان حس طرد را بازسازی میکنند، اما بدون آگاهی، این چرخه تبدیل به درد مکرر میشود، نه درمان!
جالب است بدانیم از دید علوم اعصاب، تکرار به معنی تلاش مغز برای یادگیری و بازنویسی است، یعنی این عملکرد نه نشانه ضعف است و نه علامت حماقت. هر بار که انتخاب تازهای میکنیم مغز مسیر عصبی جدیدی میسازد. پس اگر اشتباهمان را تکرار کنیم، نباید از نگاه علمی خودمان را سرزنش کنیم؛
باید بدانیم که مغزمان همواره و در طول زندگی در حال تمرین برای یادگیری است. اما ممکن است این یافته در آینده با توجه به پیشرفت علوم مغز وروان تکمیل تر و به شگفتی هایی قابل توجه از عملکرد مغز دست پیدا کنیم. شاید روزی برسد که قوانین جزائی و حقوقی بنا بر همین عملکرد و متناسب با یافته های بشر در علوم رفتاری تغییرکند.
بنابراین برای شکستن الگوهای تکراری، باید بین «احساس» و «عمل» فاصله ایجاد کنیم.
در عمل یعنی:
- تشخیص بدهیم: الان چه احساسی داریم؟ (ترس، نیاز، خشم یا تنهایی؟)
- درنگ کنیم: پیش از واکنش، چند لحظه مکث کنیم تا مغز از حالت احساسی به حالت منطقی برگردد.
- تحلیل کنیم: آیا این تصمیم شبیه تصمیمهای اشتباه گذشته است؟
- انتخاب متفاوت کنیم: حتی تغییر کوچک، مسیر ذهنی تازهای برایمان میسازد.
- ثبت کنیم: رفتارها و احساساتت را یادداشت کرده تا الگوها آشکار شوند.
تکرار اشتباهها بخشی از مسیر رشد انسان است. این روند با تحقیر، زور و فشارهای اخلاقی و دین باوری حل نشدنی است.
مغز تا زمانی که درد یا ترس حلنشدهای در درون انسان وجود دارد، آن را بازسازی میکند تا سرانجام فهم و رها شدگی برایمان مسجل شود. گاهی باید به جای سرزنشمان، به اشتباه بهعنوان پیامی از ناخودآگاه نگاه کنیم؛ پیامی که میگوید: چیزی در درونت نیاز به درک و تغییر دارد.
انسان موجودی است میان غریزه و آگاهی؛ میان مغزی که برای بقا طراحی شده و احساس و عملکردی که برای تجربه و رشد در تکاپو است.هر تصمیم اشتباهی، هر بازگشت ناخواسته به گذشته، نشانه نادانی بلکه نمایانگر درسی است که هنوز ناتمام مانده است.مغز در تلاش است تا امنیت را بازسازی کند، حتی اگر بهایش تکرار درد و رنج باشد.
بنابراین لحظهای مکث، نگاهی آگاهانه و جسارت در انتخابی متفاوت، میتواند این چرخه را بشکند. چرخه ای که در واقع معیوب هم تلقی می شود.
در نهایت، رهایی از اشتباهات تکراری نه با نفرت از گذشته، بلکه با درک علت آن امکانپذیر میشود.وقتی یاد بگیریم میان «آشنا بودن» و «درست بودن» تفاوت بگذاریم، تازه قدم به قلمرو رشد گذاشتهایم. بعید است راز بلوغ این نباشد!
تکرار نکنیم، بلکه بفهمیم چرا تکرار میکنیم و همین امر موجب رشد خواهد شد. شک نکنید.
پایان/*
.

