به گزارش پایگاه خبری تحلیلی چه خبر، جواد آل حبیب- علم اعصاب بالاخره رمز عملکرد زبان در مغز را کشف کرده است. در ۲۵ سال گذشته پیشرفت قابل توجهی در درک شبکه عصبی زبان در مغز حاصل شده است. زبان نوعی پردازش حسی-حرکتی است. امروز درک کاملی از عدم تقارن نیمکرهای مغز در زبان داریم.
در کتاب درسی کلاسیک ۱۹۹۸ خود درباره علوم اعصاب شناختی، مایکل گازانیگا، ریچارد آیوری و جورج منگان اشاره کردند که هیچ نقشه روشنی بین نحوه پردازش زبان و فعالیت مغز وجود ندارد. اما امروزه، درک ما از ساختار عصبی زبان بسیار پیشرفتهتر شده است؛ نه فقط تواناییهای اولیه صحبت کردن و فهمیدن، بلکه ماشین پیچیده محاسباتی که امکان ارتباط انسانی را فراهم میکند.
با وجود پیشرفتهای چشمگیر، هنوز مطالب زیادی برای یادگیری وجود دارد. یک چارچوب جدید و یکپارچه به نام مدل زبانی-حسی-حرکتی (LSM)، دیدگاهی نو ارائه میدهد که نظریههای سنتی زبانشناسی را با نحوه کنترل حرکت و پردازش حسی در مغز پیوند میدهد.
زبان بهعنوان «نوعی» پردازش حسی-حرکتی
ادعای کلیدی LSM این است که پردازش زبان، از نظر ساختار عصبی، مشابه سیستمهای حسی-حرکتی غیرزبانی است؛ مثل برداشتن یک فنجان یا دنبال کردن یک شیء متحرک با چشمها. این بدان معنا نیست که زبان «فقط» حرکت است، بلکه نشان میدهد مغز برای زبان از ساختارهای حسی-حرکتی موجود استفاده و آنها را تخصصی کرده است.
این دیدگاه تکاملی توضیح میدهد که چرا سیستمهای زبانی **به صورت سلسلهمراتبی سازماندهی شدهاند**، چرا هر سطح شامل بخشهای حسی و حرکتی است و چرا مکانیزمهای بازخوردی برای اصلاح گفتار در لحظه نیز فعال هستند.
سیستمهای ترجمه
سیستمهای پردازش مختلف (حسی و حرکتی) نیاز به **ارتباط با یکدیگر** دارند. در مورد زبان، مدارهایی مشابه در مغز شناسایی شدهاند. برای مثال، منطقه **Spt** نقش سیستم ترجمه فونولوژیک را دارد و شواهدی از شبکه مشابهی در **کجی سوپرامارجینال خلفی** برای سطح مورفوسینتکس وجود دارد.
آسیب به این سیستمها، مانند سکته مغزی، منجر به **سندرومهای زبان خاص** میشود؛ مانند **آفازی هدایت (conduction aphasia)** که در آن گفتار روان است ولی پر از خطا است، در حالی که درک زبان حفظ شده است.
عدم تقارن در دریافت و بیان زبان
مطالعات نشان میدهد که **درک زبان** عمدتاً شامل سیستمهای حسی در نیمکرههای مغز است، اما **بیان زبان (صحبت کردن)** نیازمند کل شبکه، شامل سیستمهای حرکتی و حسی، است. این همان عدم تقارن عملکردی بین درک و بیان زبان است.
عدم تقارن نیمکرهای
گرچه زبان به طور سنتی با نیمکره چپ مرتبط است، پژوهشهای جدید نشان میدهد که **تواناییهای زبانی مختلف به صورت متفاوتی جانبی شدهاند**. برای مثال، درک و فهم کلمات ممکن است **دوطرفه** باشد و غالبیت چپ مغز استثنا باشد.
پیچیدگیهای بیشتر
پیشرفتهای اخیر نشان میدهد که دو شبکه موازی برای هماهنگی گفتار وجود دارد و پژوهش روی **پرودی (ریتم و آهنگ گفتار)** و ذخیره/استفاده اطلاعات معنایی همچنان در حال گسترش است. مناطق جدیدی مانند **شیار فرونتال تحتانی** ممکن است نقش مرکزی در پردازش زبان داشته باشند، اما هنوز به طور کامل مطالعه نشدهاند.
نتیجهگیری
از دهه ۱۹۹۰ تاکنون، پیشرفت در درک معماری عصبی زبان بسیار چشمگیر بوده است و افق روشنی برای درمان اختلالات گفتار و زبان وجود دارد. پژوهشهای بالینی و فناوریهای عصبی، مانند نورواستتیکها، میتوانند به افراد کمک کنند که بعد از آسیب یا بیماری توانایی صحبت خود را بازیابند.
همه این پیشرفتها نتیجه تلاش صدها زبانشناس، روانشناس، نوروساینتیست و مهندس است که یک سوال ساده پرسیدهاند: **مغز چگونه زبان را ممکن میسازد؟**
پایان/*
.

